من عاشقم اما ....

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پیر مغان

16 آذر 1393 توسط مكتوفي

مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی، او بجا آورد

 

 

در آخرین سالی که مرحوم دری در قید حیات بود، یک شب از دهه محرم (شب هشتم یا نهم) جوانی قبل از منبر از ایشان سؤال می کند که: مراد از این شعر چیست؟

مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی، او بجا آورد

مرحوم دری می گوید: جواب این سؤال را در بالای منبر می دهم تا برای همه قابل استفاده باشد .

ایشان در فراز منبر قضیه نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم و داستان نان جوین خوردن امیرالمؤمنین (ع) را در تمام مدت عمر بیان می نماید، و حتی این که آن حضرت در تمام مدت عمر ابدا نان گندم نخورد و از نان جوین سیر نشد . و سپس می گوید:

مراد از شیخ در این بیت، حضرت آدم (ع) است که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولی به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچی نمود و گندم را تناول کرد . و مراد از پیر مغان حضرت امیرالمؤمنین (ع) است که در تمام مدت عمر نان گندم نخورد، و وعده عدم تناول از شجره گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید .
این مجموع تفسیر این بیت بود که وی برسر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد .
قبل از پایان سال، مرحوم دری فوت می کند; در سال بعد در دهه محرم در همان شبی که این جوان سؤال را از مرحوم دری می کند، وی را در خواب می بیند که: مرحوم دری به نزد او آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنی این بیت را پرسیدی و من آن طور پاسخ گفتم . اما چون بدین عالم آمده ام، معنی آن، به طور دیگری برای من منکشف شده است:
+6
مراد از شیخ، حضرت ابراهیم (ع) و مراد از پیر مغان حضرت سید الشهداء (ع) است . مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم بدان امر خداوند وعده وفا داد، اما حقیقت وفا را حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا به ذبح فرزندش حضرت علی اکبر (ع) انجام داد .

فردای آن شب، این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم دری می آید و آن خواب خود را بیان می کند.

 

پ . ن :

1 - علت اینکه حضرت علی اکبر ( ع ) در لحظات آخر خدمت حضرت ارباب رسیدند و عرض کردند به من آب بدهید تشنه ام ! و حضرت فرمودند که زبانت را در زبان من بگذار و ببین من تشنه تر از تو هستم ! بنظر میرسد که این تشنگی ظاهری نبوده ( چون ایشان میدانستند که حضرت آب ندارند و اذیت کردن امام ( ع ) معصیت است ) و زبان در زبان حضرت گذاشتن مانند گذاشتن زبان امیر المومنین در زبان پیغمبر است که برای ایشان مسایل خاصی باز شد ! حضرت علی اکبر ( ع ) در لحظات قبل از شهادتشان مسائل خاصی برایشان توسط امام زمانشان منکشف شد و بعد رفتند . . . ( البته مبحث مفصلی است ودر یک پی نوشت نمیگنجد . صرفا یک اشاره بود )

 نظر دهید »

اشعاری از علامه طباطبایی

16 آذر 1393 توسط مكتوفي

ین اشعار راعلامه طباطبایی ( رض )  در تبریز در سال 1327یا 1328 ه.ش سروده اند و نسبت به خواندن آن در مجلس روضه هایی که در منزل اخوی مکرّم ایشان بر پا بوده، عنایت داشته اند.

گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم                              با همین قافله ام راه فنا می پویم

دست همت ز سرای دو جهان می شویم                          شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم

که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم



گفت هر چند عطش کَنده بُن و بنیادم                                     زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم

هدف تیرم و چون فاخته پر بگشایم                                     فاش می  گویم واز گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

من به میدان بلا روز ازل بودم طاق                                           کُشته یارم و با هستی او بسته وِثاق

منِ دل رفته کُجاوُ  وکجا دشت عراق                                       طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

تا در این بزم بتابید مه طلعت یار                                              من خورم خون دل و یار کند تیر،نثار

پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار                                            نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

تشنه وصل اویم، آتش دل کارم ساخت                                  شربت مرگ همی جویم و جانم بگداخت

از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت                               کوکب بخت مرا هیچ منجّم نشناخت

یا ربّ از مادر گیتی به چه طالع زده ام

لوحه سینه من گر شکند سمّ ستور                                   ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور

باک نبوَد که مرا نیست به جز ذوق حضور                              سایه طوبی و دلجویی حور و لب جوی

به هوای سر کوی تو برفت از یادم

 نظر دهید »

عرفان

16 آذر 1393 توسط مكتوفي

عرفان امام حسین ( ع )

 

از مصیبت و شجاعت و نهضت و حماسه ی حسین (علیه السّلام) بسیارسخن به میان آمده است؛ ولی از

عرفان حسین (علیه السّلام) چیزی گفته نشده است. پیروان عرفان های کاذب باید از منظر عرفان به حسین

(علیه السّلام) بنگرند؛ ابتدا باید دید که حسین (علیه السّلام) در چه مقامی است؟ و پس از آن، باید به

چگونگی پیدایش کربلا نگریست؟


کسی که می خواهد سیر و سلوک إلی الله داشته باشد، باید صد منزل طی کند؛ در طی یک یا دو روز، انسان

ساخته نمی شود!

شخصی به حضرت آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) گفت: یک سال است که تلاش می کنم،امّا به جایی

نمیرسم؟

حضرت آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) در پاسخِ آن شخص فرمودند: هنوز که بیست سال نشده، شده؟!

بدن و روح انسان باید بزرگ شود و کوچک نماند.

همه اندرز من به تو این است

که تو طفلی و خانه رنگین است


در روایت وارد شده است که در دوران آخر الزمان، کودکان ریاست خواهند کرد؛ منظور روایت، کدام کودکان هستند؟

آنچه در عرفان مطرح است، این است که انسان از لحاظ جسمی زمانی به بلوغ می رسد که از او منی خارج

شود؛ ولی از جهت روحی زمانی بالغ می شود که انسان از منی خارج شود نه منی از انسان!

یعنی اینکه منیّت از انسان خارج شود و پیوسته نگوید: من! من! من!….


بالغ کیست؟ و به چه کسی بالغ می گویند؟ به امثال امام خمینی (رحمة الله علیه) که فرمودند:

نیستم نیست که هستی همه در نیستی است

هیچ! که در هیچ نظر فرمایی


آیا انسان با این “هیچ” سخن می گوید؟ نه! ولی خداوند با این هیچ در قرآن سخن گفته است! گاهی او را

نصیحت می کند؛ گاهی از او عصبانی می شود؛ گاهی او را بشارت می دهد؛ گاهی او را تشویق می کند و

گاهی نیز او را نوازش می کند.


برای رسیدن به بلوغ باید صد منزل طی شود: اوّلین منزل «یقظه» است و آخرین منزل «توحید» است. نحوه ی

طی کردن این منازل به صورت ترتیبی است و تا منزلی طی نشود نمی توان واردِ منزل بعدی شد.


با طی شدن این منازل است که قلب و روح و آرزوی انسان بزرگ می شود.

از مرحوم آیت الله قمشه ای پرسیدند: آرزویتان چیست؟ (برای شناختن کسی باید دید که آرزویش چیست؟)

ایشان گفتند: آرزویم این است که در کنار حوض کوثر با امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) نهج البلاغه بخوانم.

 

 

 



پس از طی این منازل به منزل توحید می رسید که این منزل، آثاری به دنبال دارد، توحید چیست؟

توحید این نیست که خدا را یکی بدانید، توحید این است که با خدا یکی باشی!

نشانی داده اند اهل خرابات

که التّوحید إسقاط الإضافات


«اضافات» یعنی نسبت ها. یعنی اینکه انسان نگوید: خانه ی من! علم من! ماشین من! شعر من و… باید از اینها جدا شد. توحید یعنی اینکه انسان همه ی نسبت دادن ها به خود را حذف کند.

خداوند عزّ و جلّ می فرماید:«اَلْكِبْرِيَاءُ رِدَائِي‏»  “همه چیز مال خداست؛ بزرگی نیز از آن ِخداست”

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:«إنّما یقول أنا،من یقول أنا الجبّار، أنا القهّار»"أنا (من) را کسی می گوید که جبار و قهار است”

اوّلین نشانه ی توحید، وحدت است به این معنی که خداوند ببیند نه انسان! خداوند بشنود نه انسان!

خداوندتصرّف کند نه انسان! آیا می توان به چنین مقامی برسیم که چشم و گوش خدا در زمین باشیم.

همچنانکه درخطاب به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) می گوییم:«السّلام علیک یا عین الله، یا من نظره إلی سدرة المنتهی» “سلام بر تو ای چشم خدا! ای کسی که با یک نگاه سدرة المنتهی را می بینی!”


پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: صف های نماز جماعت را درست و مرتّب کنید؛ من در حین نگاه کردن

به جلو، عقب را هم می بینم!

 

برو بفروش این چشمی که داری!

که در دیدن ندارد استواری

یکی چشمی دگر بی غشّ و بی عیب

به دست آور برای دیدن غیب


باید چشم و گوش و قلب و همه ی اعضاء این چنین باشد. قلب نیز باید قلبی باشد که بزرگ شده باشد.


دل گر به مذهبت به جز این گوشت پاره نیست

قصّاب کوی به ز تو داند بهای دل!

 


خداوند متعال می فرماید:« الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ … » “قلب، حرم خداست.”

پس اوّلین علامت توحید این است که خدا ببیند و بشنود و تصمیم بگیرد؛ و این همان مقامی است که حسین

(علیه السّلام) به آن رسیده است که در دعای عرفه می خواند:« اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِكَ لى عَنْ تَدْبيرى وَ

بِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارى » “خداوندا مرا با اراده و تدبیرت از اراده و تدبیر خود بی نیازفرما!”


در کربلا هم همین وحدت موج می زند. زمانی که حضرت علی اصغر (علیه السّلام) در آغوش امام حسین

(علیه السّلام) در خون غوطه ور بود، امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ

اللَّه‏» “خدایا! این برایم آسان است، چون در مقابل چشمان توست!”


امّا در لشگر مقابل، اثری از توحید نیست. حضرت زینب (سلام الله علیها) بر روی تلّ زینبیّه فرمودند:«أمان موحّد

فیکم» “درمیان شما موحدی نیست؟”


امام حسین (علیه السّلام) هنگامی که از روی اسب به زمین می افتاد، دعای قربانی را خواندند: «بسم الله و

بالله» حسین (علیه السّلام) ابتدا چنین فرمودند: بسم الله و سپس کلمه ی اسم را که بین باء و الله فاصله

انداخته است را حذف کردند.


“توحید در این جمله موج می زند!”

 

 

امام علی (علیه السّلام) هنگام طواف در کنار کعبه مردی را دیدند که به دختری نگاه می کرد؛ حضرت به خاطر

آن کار به آن مرد سیلی زدند؛ آن مرد نزد عمر از حضرت علی (علیه السّلام) شکایت کرد؛ علی (علیه السّلام)

فرمودند: چون آن مرد در کنار کعبه حرمت را حفظ  نکرد، به اوسیلی زدم؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: «لَا

تحُلُّواْ شَعَائراللَّهِ » “شعارهای الهی را حلال نکنید”


عمر در جواب شکایتِ آن مرد گفت: «رأتک عین الله و ضربتک ید الله» “تو را چشم خدا دید و دست خدا زد!”

علی (علیه السّلام) چشم و دست خدا در زمین است.

امام حسین (علیه السّلام) می فرمایند: «إلهی رضی برضاک و تسلیما لأمرک» به چه دلیل امام حسین (علیه

السّلام) واژه ی تسلیم را به کار برده اند؟


بسیاری از منازل مربوط به این صد منزل هستند که با رسیدن به منزل توحید، معنایشان از بین می رود؛ یکی از

آن منازل، «تفویض» است. تفویض یعنی واگذار کردن.


تحت هیچ شرایطی در کربلا، امام حسین (علیه السّلام) خود را به خدا واگذار نکردند؛ نفرمودند:"خدایا! خود و خانواده ام را به تو می سپارم!”

معنای تفویض این است که هنوز چیزی نزد خود داری؛ پس تفویض مرتبه ی پایینی است.

منزل “توکّل”، یکی دیگر از آن منازل است.

توکل یعنی وکیل گرفتن. یعنی خدایا! تو را وکیل می گیرم. یعنی اینکه خدایا! خود مالک هستم و تو را وکیل می

گیرم. مالک بودن یعنی تار و پود چیزی را دردست داشتن. حال آنکه تسلیم یعنی برای خود چیزی متصورنیستم و

مالک من و علی اصغر و خانواده و همه و همه، تنها خداست.

نشانه ی دیگر وحدت این است که تعلق نباشد.

امام حسین(عليه السلام) بعد از دفن کردن حضرت علی اصغر(عليه السلام) دامن خود را تکان

دادند، بدان معنا که دیگر هیچ تعلق و وابستگی نمانده است و همه چیزش را فدا کرده است.

کربلا مصداق استجابت این دعای حضرت بود:«إلهی حقّقنی بحقائق التّوحید»

حضرت آیت الله بهجت(رحمة الله علیه) می فرمایند: امام حسین(عليه السلام) حتی دین و سنت، اهل سنت را هم حفظ کرده است”

در دعای شهدای کربلا چنین می خوانیم: «السلام علیکم أیّها الذابّون عن توحید الله »

” سلام بر کسانی که از حریم توحید دفاع کردند”


شخصی از حضرت سجّاد(عليه السلام) پرسید: آیا شما پیروز شدید یا یزید؟ حضرت در جواب فرمودند: در هنگام اذان گوش کن، آن وقت خواهی فهمید.

در اذان می گوییم: «أشهدأن لا إله إلّا الله، أشهد أنّ محمّداً رسول الله، أشهدأنّ علیّا ولی الله» ولی آنها که نمی گویند. یعنی اگر کربلا نبود، توحید و رسالت نبود.

 نظر دهید »

عمق زندگی

16 آذر 1393 توسط مكتوفي

حافظ ار آب حیات ازلی می‌خواهی

منبعش خاک در خلوت درویشان است


گاهی انسان حقیقت را به لحظه ای می فروشد. زندگیش عمق ندارد. انسان باید زندگی اش عمق داشته باشد، حیات انسانی باید عمق داشته باشد تا انسان بتواند  روی آن موج ایجاد کند. هر کس در زندگی خودش یک موجی باشد، موج توحید. زندگی یک درون و عمقی دارد؛ اگر به آن نرسی بی حاصلی. نوع بشر بی حاصل است. عمق زندگی انسان حیات طیّبه است؛ حیات طیّبه ای که با جلوه های توحید همراه است. باید به آن برسی. درس عاشورا و محرم این است.« کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا » یعنی این درس ها را در هر مکانی و در هر زمانی بخوان، هر شغلی داری و در هر جا زندگی می کنی بخوان. این درس، درس روی کاغذ نیست ؛باید در جان و حقیقت وجودت پیاده کنی والّا این درس ها با درس خواندن بدست نمی آید.


عمق زندگی انسان حیات طیّبه است؛

درس عاشورا این است که ای انسان برو و به زندگی ات معنا بده. زندگی آنوقت معنادار می شود که خودت را به جذبه توحید عرضه کنی؛ آنوقت اگر زندگی ات را درست پیدا کنی، مرگت را هم درست پیدا می کنی که چگونه بمیری. آنوقت متوجه این بند از زیارت عاشورا می شوی که  « الّلهمَ اجعَل مَحیایَ محیا مُحَمَدٍ وَ آلَ مُحَمَدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَدٍ وَ آل مُحَمَد » ، خدایا حیات مرا همانند حیات اهل بیت علیهم السلام  قرار بده، همانند حیات پیغمبر صل الله علیه و آله. الهی مرگ مرا همانند مرگ اهل بیت علیهم السلام  قراربده. این یعنی انسان نگاه کرده و از حیات و زندگی آنها به وجد آمده. حیات آنها چگونه است؟ مرگ آنها چگونه است؟ همه اش بر محور توحید و الله است. به همین خاطر است که حماسه ساز هستند، به همین خاطر است که ماندگارند و از بین رونده نیستند.

 نظر دهید »

حرف آخر........سال 92

16 آذر 1393 توسط مكتوفي

اگر خدا بخواهد و اباعبدلله بطلبد،امسال با کاروان راهیان کربلا همراه خواهم شد.

روی کوله پشتی ام یک شال با طرح چفیه می اندازم که پایینش بافت پرچم فلسطین است.یک پرچم ایران هم آویزان می کنم از بالای کوله که بچه های گروه آینده مان،گم نشوند و برای اینکه خاص باشد پیشانی بند زرد یالثارات الحسین را به آن وصل می کنم.

امیدوارم همدیگر را ببینیم..

اگر لطف خدا شامل حالم شود و به عافیت و صحت برگردم،خاطرات سیر تا پیاز امسال را هم،همینجا می نویسم.

پ ن:خودتان را برای سفری پیش بینی نشده و وقایعی حیرت انگیز آماده کنید

صبر کنید و خصلت گذشت را حسابی تمرین کنید

از این بهشت،نهایت بهره را ببرید

همه عالم و آدم را در ثواب زیارت و پیاده روی شریک کنید.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

من عاشقم اما ....

سلام به همه عاشقان حسین .... ممنون از این که سر زدید .... امیدوارم لحظات خوبی را در وبم سپری کنید... نظر یادتون نره.... ممنون...
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • پیامک
  • شاعر حسینی
  • شاعر حسینی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس